نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

22ماهگی کبوترسفیدم

1393/9/16 9:43
نویسنده : مامان ندا
947 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

عروسک زیبای من ، فرشته شیرین زبون وجون من  تمام هستی ام  22ماهگیت مبارک.

عمه به آویساکه کلاس اول مشق نوشتن یادمیده وچون توهم پیشش هستی هرکاری اومیکندانجام میدهی . یکبارعمه گفت :آویسابابافاصله بذارتوهم گفتی: بابافاصله آویسا. بابا، انار، دارد، وهرکلمه دیگررامیگویی ومیگویی من هم دارم مشق میبیسم .

داشتی برنامه کودک میدیدی گفتی کنترل رابده وقتی دادم گفتی عوضی گذاشتی اولین باربودکه این حرف رامیزدی گفتم چی گفتی درست گذاشتی .

5آبان ماه روی دیواراتاقت خط خطی کرده بودی منودعوت کردی تاخرابکارت راببینم ازدورایستاده بودم گفتی: دِلوبیاببین نوزانی نقاسی کسیده .

امسال هم مثل سال گذشته میخواستم ببرمت همایش شیرخوارگان حسینی ولی ازساعت6صبح بیداری شدی وچون آناخونه مابودکلی بازی کردی وساعت8صبح خوابت بردودیگه نتونستیم ببریمت همایش.

5آبان بابارفته بودتادستهایش رابشویددرمیزدی ومیگفتی : بازکن چی میگم یعنی ببین چی میگم.

10آبان ساعت8شب : آنابیاجوجه بازی بکنیم یه ذره بروهیئت(حسینیه منظورت بودشبهای ماه محرم).

10ابان: باباداشت تابت میدادهمش من راصداکردی وقتی اومدم به باباگفتی: بروعبق مامان تاب میده.

10آبان:آنامیرفت هیئت بهت گفت میایی بریم هیئت ، باباگفت بگونه هواسرده توهم گفتی: نه هواسرده توبروهیئت من تاب بازی میکنم. فردای آن روزهم وقتی داشتیم ناهارمیخوردیم آناگفت غذایت رابخوربریم هیئت گفتی : نه هواسرده . درروزهای بعدهروقت آنامیگفت بیابریم میگفتی هواسرده تامدتهایادت مونده بود.

19آبان: مامان گ ِ آونِ باباهَمتی (فامیلی من وبابا).

19آبان : وقتی خونه مامان پری بودیم هرکاری کردی تادررابازکنی نتونستی رفتی سبداوردی گذاشتی زیرپات تادررابازکنی .

26آبان بهت تخم مرغ دادم گفتی: بدم میاد.

اولین بارصدای توراازپای تلفن شنیدم چون قبلاپیش نیومده بودکه باهات تلفنی صحبت کنم خونه مامان پری بودم زنگ زدم پایین تابابابابیایین شام بخورین که توصحبت کردی یه صدای خاصی بودتارخش رویادم نیست.

این ماه سرماخورید سرفه میکردی خلط دابیشترشبهااین طوری میشدی.

اگریک تلنگرکوچک بزنم میگویی: منوزدی گریه میکنم.

کلی خودت رولوس میکنی اگراذیت کنی ومنم ناراحت شوم میگویی دوستی یعنی بگودوستت دارم ومنم میگم دوستم عاشقتم البته ماههای قبل هم این رامیگفتی . یاوقتی اذیت میکنی ومن ناراحت میشم میایی بغلم ومنوبغل میکنی وبوس میکنی.

زیادنمیگذاری ازت عکس یافیلم بگیرم همش تکون میخوری به همین خاطربیشترعکسات تارمیفته.

عاشق گوشی های آندرویهستی آناوقتی که میاددیگه گوشی مال خودش نیست همش میگی گوشیوبده نقاشی بکشم وبازی کنم . وقتی پای کامپیوترهم میشینی فکرمیکنه مثل گوشی لمسیه وبادستهایت صفحه رابالاوپایین میکنی البته وقتی من بالاوپایین میکنم توهم بادستهایت این کارراانجام میدهی وفکرمیکنی کارخودته.

 

فیلم: فیلم

نفس بکشم: نپَس بکشم

نوژان همتی: نوزان هَمَتی

کامپیوتر: کاپیتر

مربع: مویَبّع

دایره: داررِه

بیضی: بِیّی

پدرصلواتی: پدرصلباتی

توله سگ راازآویسایادگرفتی

به توچه راهم ازآویسایادگرفتی میگی به تودِ یابه توتِ

پشت درایستاده بودی وآویساراصدامیکردی تادررابازکندبانمیکردتوهم گفتی: بازکن ببینم چه خبره.

آویساسرت دادزدگفتی: دادنزن ده دفعه گفتم دادنزن.

روی پله های خونه عمه گیتی خوابیده بودی هرچی عمه میگفت بلندشوسرده تومیگفتی: کاردارم.

پشت تخت رژیناعمه گیرکرده بودی وهی منوصدامیکردی مامان جون منم نمیشنیدم بعدصداکرده بودی اوجینامن گیرکردم .

جوراب من پاره شده بودومتوجه نبودم به جورابام نگاه کردی گفتم چیه پاره شده گفتی:پاره شده برات میخرم ازمغازه بالحن خیلی شیرین.

رژینایه کوچولودعوات کرده بودگفته بودی: منوزدی دیگه نبینم منوبزنی .

کتابهایی که برات میخرم پاره میکنی وبعدمیایی میگویی: بدوز.

شعربززنگوله پا، قوری، قطار، بله بابا، روخیلی دوست داری موقع خوا بمیخونم مخصوصابززنگوله پاکه دیگه حالم داره ازاین شعربه هم میخوره آنقدرخوندم .

شعرهاوقصه هایی که میخونم تبلیغات تلویزیون روکم وبیش میخونی.

شعرحسنی توی ده شلمرودروخیلی قشنگ وبامزه بعضی ازقسمتهایش رامیخوانی .

علت اینکه خوب حرف میزنی فکرمیکنم به خاطراینه که بیشتردرتماس بابزرگترهاهستی وهرچی اونهامیگن توهم مثل طوطی میگی وچون باآویسابیشتروقتت رامیگذرانی کلی هم حرف وکارازاون یادمیگیری .

این ماه خانه بازی یاهمون کلبه اسباب بازی بدم خیلی دوست داشتی البته بیشترسرسره را.

این ماه بردمت کلبه اسباب بازی محلمون بدنبودولی توخیلی خوشت اومدمخصوصاسرسره بازی همش سرسره بازی میکردی وهروقت هم میخواهیم بریم میگی ببرسرسره بازی . ازت عکس انداختم ولی چون درحال باز یبودی ونوراونجاخوب نبودعکسهاخوب نشده.

این دوتاسی دی روآناخریده

 

 

عاشق بازی بالگو

 

 

شیطونی اونم ازاین نوعش

 

دستهایت راروزدوم محرم هنگامی که لباس بابایی رواتومیکردم چسباندی به اتو

 

 

 

 

 

عاشق شال وکلاهی همش میاری میذاری روی سرت چه تابستانی چه زمستانی

اثرهنری نوژان خانم که تمام خونه رونقاشی میکنه

 

هرچی پیدامیکنی چه سطل لگویاقابلمه یاکاسه میذاری زیرپاهایت ومیروی بالای کمدیااپن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روزعاشورا

 

سمنوپزان

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مهسا مامان نویان
17 آذر 93 18:08
عزیزم 22 ماهگیت مبارک ماشالله به این خوشگل حرف زدنت خانم طلا خانم شدنتم مبارک
مامان سارا
25 آذر 93 11:36
وای شیرین زبون خالههههههه. چه ناز صحبت میکنی. ماشالله چه جمله بندیت خوب شده. آفرین
مامان زری
25 آذر 93 21:12
22 ماهگیت مبارک دختر شیرین زبون ندا جون ماشاالله نوژان خیلی خوب حرف میزنه براش اسپند دود کن آرنیکا که هنوز کلمات رو بلده بگه اونم نه کامل خیلی برات ناراحت شدم که انگشتات سوخته ،بیشتر مراقب باش خوشگل من لطف داری زری جون گاهی انقدرحرف میزنه سرم میره