27ماهگی یاس مامان
دلم برای موهای بلندوفرفریت تنگ شده ولی چون نامرتب بودروزمادررفتیم وموهایت راکوتاه کردیم البته آرایشگاه مردانه.
24فروردین ماه هم برای باردوم رفتیم تاگوشت راسوراخ کنیم یکبارقبلااین کارراانجام داده بودیم ولی وقتی میخواستیم گوشواره طلارابندازیم موفق نشدیم وسوراخ گوشت کردیم بازم امسال این کارراانجام دادیم شکرخدااصلااذیت نشدی فقط یک کوچولوچندقطره مرواریدازاون چشمای نازت پایین اومد. چون بیحسی داشت گریه نکردی وبعدازاون هم اذیت نکردی .
عاشق پفیلاهستی وازاونجایی که عادت ندارم ازتنقلات بیرون چیزی بخوری خودم برات درست میکنم که خیلی خوشمزه ترازبیرون میشه احساس میکنم برذای بیرون مثل کاه میمونه .
روزهای خوب وخوشی رومیگذرونیم دیگه خیلی راه ازپله هابالاوپایین میری ونمیذاری درب خونه روقفل کنم البته درب کوچه همچنان قفل است که بیرون نری .
منومحکم بغل میکنی ومیبوسی وچقدرکیف میده اون لحظه که همش منوبوس میکنی .
همچنان شبهاتوی اتا قخودت میخوابی امابه محض نق زدن من سریع بلندمیشم ومیام پیشت . شبهاپیشت میخوام تاخوابت ببره ومیگی منوبغل کن.