باغ پرندگان
روزنهم فروردین ماه رفتیم باغ پرندگان .
ازصبح که ازخواب بیدارشدهی همش میگفتی دلم دردمیکنه وهمش آب میخواستی . تاعصرهم حالت خوب نبودوقتی داشتیم میرفتیم باغ پرندگان توی ماشین خواب بودی وقتی ازخواب بیدارشدی استفراغ کردی شب هم خونه دایی بیرون روی گرفتی نصفه شب هم دائماازخواب بیدارمیشدی ونق میزدی تااینکه ساعت 3نصفه شب بیدارشدم دیدم بدنت خیلی داغه گرچه نذاشتی برات تب سنج بذارم امامن بهت دارودادم وچون شربت استانداشتم سریع یک قاشق مرباخوری پروفن دادم ویک شیاف گذاشتم تاتب نکنی. توی باغ پرندگان خیلی به خوش گذشت ودائما خاله بهنازرابهنازصدامیزدی بهنازکجایی ، بهنازبیا، بهنازبرو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی