نوژان درشهریورومهرماه گذشته
92/6/25: وقتی که شب باهم بازی می کردیم گفتم نوژان دست بده که دستهای کوچولویت راآوردی وبامن دست دادی چقدرذوق کردم وخوشحال شدم.
92/7/6: مدتی بودکه دیگرصبحهافرنی وتخم مرغ نمی خوردی به همین خاطرویداخاله گفت بهت صبحهاچای کمرنگ بانان بدم ودوست داشتی . دراین روزدکتررفتیم چون بدنت دونه پاشیده بودوخانم دکتربهت بیسکوئیت دادازدست خانم دکتربیسکوئیت رانگرفتی اماوقتی به من دادومن بیسکوئیت رابه دستت دادم خوشت آمدوبیسکوئیت راخوردی اولین باربودکه بیسکوئیت مادرمیخوردی.
92/7/17: یکی دیگرازکارهای جدیدت این بودکه گفتم نوژان کجابریم: ددر
نوژان چی کارکرده : اه
92/7/20: بازهم درحال یادگیری وتلاش برای بزرگ شدن . دخترنازم ازامروزیادگرفت که دسته مبل رابگیره وازاین مبل به مبل دیگه بره البته گاهی زمین هم می افتاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی