نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

نوروزباستانی 93

1393/1/15 2:35
نویسنده : مامان ندا
1,013 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

فرارسیدن نوروزباستانی،یادآورشکوه ایران ویگانه یادگارجمشیدجم برهمه ایرانیان پاک پندار، راست گفتارونیک کردارخجسته باد.

 

بهاروسال نوازراه رسید.وسال 92  باتمام شیرینی هاوتلخی ها(فوت آبا) به پایان رسید.

یک سال سراسرباشادی های توگذشت.

یکسال بابزرگ شدن وقدکشیدن توگذشت.

یکسال باحنده هاوگریه های توگذشت.

یکسال باعزیزترازجانم گذشت.

یکسال مثل برق وبادگذشت ومابانوژان دومین نوروزباستانی راجشن گرفتیم.

امسال نتونستم سفره هفت سین راروی میزبچینم ومجبورشدم روی میزناهارخوری بچینم تاتوبه هم نزنی .

ازصبح زودبیدارشده بودم تازودتربه کارهایم برسم تازمان تحویل سال هیچ کارانجام نشده ای نداشته باشم . اول رفتیم میوه وشیرینی خریدیدم اون روزهم خیلی باران باریده بودومن اصلاحواسم نبودوشیشه ماشین پایین بودوتمام خیابونهاآب جمع شده بودکه یک ماشین باسرعت ارکنارماردشدوهرچی آب وگل بودریخت رو سروصورت ما. ولباسهای توهمشون گلی شدن . البته همان لحظه فهمیدیم همسایمون اکبرآقابوده که باباباماشین دنبالش گذاشت تابهش بفهمونه که این چه کاری بودکردی اونم فکرمیکردبابامیخوادباهاش شوخی کنه همش جلوی ماشین مامیپیچیدوبابابالاخره  ول کن شدکه غروب به پسرش گفت که چیکارکردن.

سریع ناهارخوردیم وباهم رفتیم حمام ساعت 3 قراربودبریم نذری بپزیم که البته تونگذاشتی ومن مجبورشدم برگردم ویکساعت مانده به تویل سال سریع میزهفت سین راچیدم وباباهم نزدیک تحویل سال ازنذری برگشت .البته یادم رفته بودکه تخم مرغ درست کنم که زودقبل ازتحویل سال سه تاتخم مرغ رنگی درست کردم.

لحظه تحویل سال  93 ساعت 20:27:7 روزپنج شنبه   29  اسفند.

سال نوباتمام شیرینی هایش آغازشد. بعدازتحویل سال بابااول رفت خونه عمه اش که تنهابودوهرسال بایدنفراول بابامیرفت خونش .

بعدرفتیم خونه بابابزرگ ومامان پری که عمومنصوروزن عموشیرین بازهم مثل پارسال اونجابودن البته امسال چون نذری داشتیم اونهااومدن خونه بابابزرگ .

شام هم خونه عزیزدعوت بودیم .همه خاله هاودایی هاهنگام تحویل سال خونه عزیزبودن وماهم بعدازتحویل سال برای عیددیدنی وشام رفتیم خونه عزیز.

این سیزده روزنوروزخیلی خوش گذشت . با.جوداینکه مسافرت نرفتیم حتی شمال خونه عمه گیتی ولی خیلی خوش گذشت . چون توبامابودی.

روزهابه سرعت برق وبادگذشت ونوروزهم تمام شد.

امسال هواسردبودوخیلی هوای بهاری نداشت وهمش باران وبرف می بارید.

خونه هرکسی میرفتیم اول خیارمیخوردی منم هرجامیرفتم زودخیارهاراجمع میکردم .هفت سین رابه هم میزدی ومنم همش دنبالت بودم تازیادشیطونی نکنی . هرکسی میومدخونمون خیلی خوشحال میشدی ومی بردی اتاقت تاعکسهایت راکه به دیوارزده ایم نشان بدهی.

اگرآهنگی درحال پخش بودتوهم سریع شروع میکردی به رقصیدن که منم ازت فیلم گرفتم تایادگاری بمونه.

لغت ناه نوژان درسال جدید:

باباجی: باباجون

دی تی :گیتی

عم: عمه

عم:عمو

آنا:آنا

اودین یاهودین: حسین

داب داب ابایی: تاب تاب عباسی

ددر

بای بای

آتا:آرمیتا

باب قوبی :باباخوبی

آوی یاآبی: آویسا

ب ت قال:پرتغال

هفت سین خونمون که خودم سفالهارورنگ کردم

 

 

 

 

 

قبل ازتحویل سال

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 بعدازتحویل سال درحال خوردن شیرینی نخودچی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سارا مامان محمدرضا
16 فروردین 93 4:13
سال نو مبارک. ایشالله سال خیلی خوب و پربرکتی داشته باشید.
مامان حنانه زهرا
21 فروردین 93 22:10
وای وای وای چقدربلا
مامانی آیلین
18 اردیبهشت 93 9:24
دخمل ناز نازی