نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

17ماهگی طلاخانم

1393/4/18 13:08
نویسنده : مامان ندا
1,144 بازدید
اشتراک گذاری

دوم تیرماه وقتی دربیمارستان بستری بودی مصادف شدبا17ماهگیت .

دخترنازم تمام زندگی من دوستت دارم بینهایت .

26خردادماه وقتی عکس خورشیدرابهت نشون دادم گفتی بالانمی دونم ازکجایادگرفته بودی که خورشیدتوآسمونه.

حیوانات رامی شناسی  به همراه صداهایشان . یک کتاب آهنربایی داری که این حیوانات توی اون هست وحیوانات وصداهایشان رامی شناسی وبلدی .

بوقلمون: صدای بوقلمون بِلولو

 

چشم : دَت

نوژان چیه مامانه : اِت مامان(عشق مامان)

مو: مَ(وقتی میره تودهنت بامزه وکشیده میگی م)

اسم وفامیلیت رابلدی : نونوهمنی (نوژان همتی)

راه بسته است : لابَستَس

آسانسور: آچاچو

آقای دکتر: آدُ دُ

دستشویی: دَدّویی

شیرین: ی

کتاب: تِ تا

پنگول: بَغو(برنامه کودک)

الو: آَلو(ورامی کشی )

تاب تاب عباسی رواینطوری میخونی : داداابایی اَقه

لی لی حوضک که میخونم میگم  جواب خداروکی میده : میگی مامان

تشویق : تَ تی

خیلی بیشترازقبل به من وابسته شدی حتی یک لحظه هم ازمن دورنمی مونی . ازوقتی هم که یک هفته پیش من توبیمارستان ماندی بدترشدی ومن نمی تونم بدون توجایی برم.

خیلی لجبازویک دنده هستی وهرکاری دلت بخواهدانجام میدی وکسی جلودارت نیست .

کنترل تلویزیون رومیاری ومیگی اَلویعنی برنامه الوپنگول روبذارم.

وقتی چیزی میخواهی میگی اونو.

هروقت توآشپزخانه باشم توهم بامنی یاباظرفهای توکابینت بازی می کنی . یاشعله های گازرادستکاری می کنی ویاروی میزآشپزخانه می نشینی .

زیادفرصت نمی کنم باهات بازی کنم واین منوعذاب میده ازوقتی هم که بابابزرگ به رحمت خدارفته دیگه فرصت نمی کنم بعضی وقتهاغروب باماشین دوری می زنیم وتوعاشق آبنماهستی .

توبیمارستان یادگرفتی که روی پاهایم بخوابی واین برایت عادت شده توخونه هم روی پاهایم میخوابی وقتی که خسته میشم ودیگه تکون نمی دم میگی مامان یایایعنی لالاکه دوباره تکونت بدم.

به زورازت عکس میگیرم به محض اینکه دوربین رامی بینی میایی طرفم ودوربین راازدستم می گیری.

برات رنگ انگشتی خریدم تابابزی کنی امازیادخوشت نمیادوکم بازی میکنی وخسته میشی . بابلزت بیشتربازی می کنی .

ازعروسکهای بزرگترکه شبیه انسانه میترسی.

دوست داری بادستمال کاغذی بازی کنی وقتی دستت میفته فقط تکه تکه میکنی دستمال های بیچاره رو.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم قهرخانم بزرگ برای اینکه دوربین روندام

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان حنانه زهرا
18 تیر 93 16:39
عزیزم تو لجبازی همه بچه هامثل همن.دخمل منم میخوام عکس بگیرم نمیذاره وودی میاد تا دوربینو بگیره... خداروشکر نوژان جون خوبه با این عکسای نازش...
مامان ریحانه
18 تیر 93 17:08
سلام به مامان فعال نوژان کوچولو انشاله که مریضی از تمام آدمها مخصوصا بچه ها دور باشه. خدا رو شکر که حال کوچولوتون بهتر شده. کم کم باید خودشو آماده واکسن 18 ماهگی کنه دخمل ما دیروز این واکسن رو زد مال دستش زیاد اذیت نکرد اما پاش این قدر درد گرفته بود که یه مدت اصلا راه نمیرفت و بعدش حالت لنگان لنگان بود تبم کرد اما امروز که روز دومه خدا رو شکر خیلی بهتره. دوست دارم وبلاگ دخملم هم مثل شما فعال باشه واقعا تبریک میگم. پس واکسن سختی خدابه دادم برسه بااین نوژان شیطون ان شالله وبلاگ شماهم فعال میشه
مامان زری
20 تیر 93 3:10
عزیزم هفده ماهگیت مبارک خیلی خوشحال شدم که الان خوبی عزیزم چه عکسای قشنگی هم مامانی ازت گرفته،افرین آرنیکا هم دقیقا مثل نوژان قهر میکنه، شیطون بلاها
مامان مریم
22 تیر 93 14:45
عزیزم نوزانگلی 17 ماهگیت مبارک چرا بستری شده پرنسسمون مامانی ؟ خدا رو شکر که الان حالش خوبه
مامان سارا
26 تیر 93 9:45
نوژان جونم 17 ماهگیت مبارررک باشه. آفرین به تو که اینقدرررر کلمه بلدی. وای وای این بچه ها همشووون لجبازن. تا چیزی که میخوان رو ندی بهشون هم دست از سر آدم بر نمیدارن. الهیییییی شکرررر که حال نوژانی خوب شده. ایشالله دیگه هیچوقت مریض نشی عزیزممم. ماچچچچ واسه تو و مامان ندای عزیزم. ماهم مادروپسرگل رودوست داریم
هنرمند
27 تیر 93 8:56
به بچه ها یاد ندهید ثروتمند باشند........به بچه ها یاد بدهید خوشحال باشند تا وقتی بزرگ میشوند...ارزش چیزها را بدانند نه قیمتشان را سلام و عرض ادب با افتخار دعوتی