نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

نوژان دربیمارستان

1393/4/12 0:34
نویسنده : مامان ندا
911 بازدید
اشتراک گذاری

هفته آخرخردادماه تب شدیدداشتی البته اولش متوجه نشدم فکرکردم بدنت داغه وقتی هم ازمامان پری پرسیدم گفت چیزی نیست .همش دست میذاشتی روی دلت ومی گفتی دل بهت نبات داغ وعرق نعنادادم ولی خوب نشدی . دوباره چندروزبعدتب کردی وقتی تبت راگرفتم عدد37/5رانشان میدادکه فکرمیکردم همان است ولی چون زیربغلت بودنیم درجه بیشترنشان میداد. دوباره بردمت دکترومعاینه کردوگفت چیزی نیست برات آزمایش ادرارومدفوع نوشت اگرخدای نکرده عفونتی داشتی بایدسونوگرافی بشی . اولین باربودکه وقتی روی تخت خوابیدی تادکترمعاینه ات کندگریه نکردی ومنم تعجب کردم دکترحمیدی هم بهت شکلات دادواصلاچیزی نگفتی . تومدتی که تب داشتی اصلاغذانمیخوردی . وزنت 10600

متاسفانه روزجمعه 31خردادماه ازشب قبل همش تب داشتی وهرکاری میکردم تبت پایین نمی آمد. حتی نمیذاشتی پاشویه کنم وتاصبح همش گریه کردی . بالاخره مجبورشدم ببرمت بیمارستان تاببینم به توچی شده که اصلاآروم نمی گیری . وقتی رفتیم بیمارستان تبت راگرفتن 40درجه بودوپزشک کشیک اورژانس ازترس اینکه نکنه خدای نکرده تشنج کنی یک سوم آمپول دگزارازدولی تبت پایین نیامدودستورستری شدن راداد. من نمی خواستم بستری بشی وازاورژانس خواستم باپزشکت صحبت کنن اگراجازه دادبستری بشی که این کاررانکردن . خوب شدکه بستری شدی وقتی آزمایش خون گرفتن دیدم عفونت شدیدداری . خوشبختانه همان شب اول به وسیله شیاف تبت پایین آمدودکترانتی بیوتیک هاراشروع کردوگفت بایدتاروز5شنبه بیمارستان باشی . تاعفونت ازبین بره . ازریه ات هم عکس گرفتن کمی عفونت داشت.روزچهارم بستری شدن دربیمارستان تصمیم گرفتم توراببرم اتاق بازی بیمارستان که ای کاش نمی بردم وقتی توی استخرتوپ بازی میکردی مووقاصدک دیدم وفوراتوراازاتاق بازی خارج کردم وبه پرستاراطلاع دادم وازهمان شب اسهال واستفراغ  گرفتی  که بازم خوشبختانه استفراغت کم بودولی اسهال شدیدداشتی ولی به لطف خدابعدازسه روزاسهالت کم ترشدودکترروز5شنبه 5تیرماه مرخصت کرد . تومدتی که توبیمارستان بودی 5بارازت رگ گرفتن وآنژیوکت دستت راعوض کردن . توراازمن میگرفتن ومی بردی تواتاق دیگه واین کاررامی کردن به همین خاطرخیلی می ترسی ویک لحظه هم ازمن جدانمیشوی وشدیدابه من وابسته ترازقبل شدی . توهفته ای که بیمارستان بودی حال پدربزرگ من خیلی بدشده بود. وقتی مابیمارستان بودیم به رحمت خدارفت امامن نمی دانستم وفکرمیکردم هنوززنده است . به من نگفته بودن تاناراحت نشوم وچون نمی توانستم توراتنهابذارم ودرمراسم حضورداشته باشم ازمن پنهان کرده بودن روزمرخص شدنت هنوزنمی دانستم مرخص می شوی یانه چون هنوزاسهات خوب نشده بودبه دکترت گفتم آقای دکترمرخص کن حال پدربزرگم خوب نیست میخوام برم ببینمش غافل ازاینکه .......وقتی فهمیدم که یک روزازفوتش گذشته بود. .................................

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (9)

مامان
12 تیر 93 1:42
____________.♥. ____________.♥♫♥.____________.♥. * ____________.♥♫♥♫.______-.♥♫♥. * ____________.♥♫♥♫♥._-.♥♫♥♫. * _____________.♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥. * ______-.♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥. * _.♥♫♥♫♥♫♥♥♫♥♫♥♫♥♥♫♥♫♥. * . * ______-.♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥. * . * . * .. ___________.♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥. * . * . * .. ____________.♥♫♥♫♥._-.♫♥♫♥. * . *. * . * .. ____________.♫♥♫♥.______-.♥♫♥. * .* .. ____________.♥♫♥.____________.♥. * . *. _____________.♥ ┊  ┊  ┊  ┊ ┊  ┊  ┊  ★ ┊  ┊  ☆ ┊  ★ ☆ آپم بیاااااااا وبلاگ قشنگ و پر محتوایی داری . خوشحال میشم از وب های منم بازدید کنی . اگه با تبادل لینک موافقی منو به عنوان وبلاگ هام لینک کن بعد بهم خبر بده لینکت کنم . www.metwooo.blogfa.com خوشحال میشم مامان جون لینکتون کنم
مامان زری
12 تیر 93 2:58
الهی خاله برات بمیره ندا واقعا که یه خبری میدادی هر جوری بود ،واییی چقدر دلم گرفت ندا الان دخترمون چطوره ،خوبه ؟ خیلی مواظبش باش خدا دیگه اینروزا رو نیاره ،نمیدونم این دیگه چیه که همه بچه ها مریض میشن میگن ویروسه عفونت کرده راستی خدا پدر بزرگت رو رحمت کنه عزیزم واقعا برا نوژانم ناراحت شدم ،اشکم در اومد ،چه مظلوم و خانوم نشسته تو تختش امیدوارم همیشه بلا ازت دور بمونه دختر گلم ممنون زری جون ازاحوال پرسی وتسلیتت
مامان زری
12 تیر 93 2:59
واییییی اصلا اروم نمیگرم ندا بیا زودتر از دخترمون یه خبر بده خدایا بمیرم اینطوری به دستت سرم وصل کردن زری جون بازم نوژان تقریبااسهال گرفته وهمش سرفه میکنه وهمراه باسرفه هایش بالامیاره دنبال دکترهستم تادکترش روعوض کنم حالابایدتافرداداروبخوره اگه خوب نشدودکترخوب پیدانکردم ببرم پیش دکترخودش نمی دونم این چه بلایی که دست ازسردخترم برنمیداره شده پوست واستخون ان شالله هیچی نی نی مریض نشه
مهسا
13 تیر 93 14:46
عزیز دلم ایشالله زود زود خوب بشی مامانی بهت تسلیت میگم ایشالله غم آخرت باشه نوژان خوشگل ببوس مممنون مهساجون فعلابدنیست ولی خوب خوب نشده بازم اسهال داره وسرفه میکنه
مامان سارا
16 تیر 93 10:12
سلام ندا جون خوبی؟ آخی نوژان جونم چرا مریض شده؟؟؟؟؟ خدا بد نده! الان حالش خوبه عزیزم؟؟؟ ایشالله دیگه مریض نشی نمی دونم ساراجون چراهمش مریض میشه دیگه خسته شدم بچم شده پوست واستخون
مامان حنانه زهرا
18 تیر 93 12:14
سلام عزیزم.وقتی پستتو خوندم خیلی ناراحت شدم. دخترکوچولوی منم یه هفته سرماخورده بود وحالش بد بود. خودمنم بدترااون وحتی باباشم حالش بد بود. ایشالله بار آخری باشه که گذرش به بیمارستان میفته وبستری میشه واقعا تحملش برا یه مادر خیلی سخته فوت پدربزرگتونم تسلیت میگم.ایشالله غم آخرتون باشه وخدا بیامرزتش ان شالله هیچ کوچولویی مریض نشه واقعاسخته ممنون ازتسلیتتون
نیرا
26 تیر 93 18:04
عزیزدلم خیلی ناراحت شدم، امیدوارم همیشه تندرست باشی ندا جون فوت پدر بزرگتو تسلیت می گم ممنون عزیزم
مامان الهام کوچولو
4 مرداد 93 18:35
اخی عزیزم چدا ملیض سدی اخهههههههههه
✿فاطمه✿(مامان محیا)⚛
10 آبان 93 9:50
ایشالا همیشه تنش سالم و لبش خندون باشه.من متوجه منظورتون نشدم ک دیدن مووقاصدک توی استخر نوپ چ ربطی ب اسهال نوژان جون داشت?! تووبتون پاسخ دادم