فکربکرنوزان جونم
پری شب هنگام شام بابطری آب معدنی بازی میکردی.
بطری راازدستت گرفتم وگذاشتم کمی آن طرف تر.
پاهایت رادرازکردی ودوربطری قلاب کردی وبطری رابه طرف خودت کشیدی .
کارت خیلی قشنگ بود.گفتیم جل الخالق فکراین بچه روببین دیدبادست نمی تونه بگیره باپاهایش اون روکشیدطرف خودش
حیف که ازت عکس ندارم ولی کارت خیلی جالب بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی