نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

مشهدمقدس

1392/7/20 19:01
نویسنده : مامان ندا
731 بازدید
اشتراک گذاری

روز7مهرماه مصادف باسالگردازدواج من وبابایی نوژان برای اولین باررفت مشهدبرای زیارت امام رضا(ع).

چون مسافت طولانی بودوبابایی شب قبل استراحت نکرده بودمجبورشدیم چندباراستراحت کنیم تابرسیم مشهد. بالاخره روز8مهرماه ساعت 9صبح رسیدیم مشهدمقدس . خیلی خوش گذشت چون تواصلااذیت نکردی فقط کمی ازبابت جامشکل داشتیم که نظافت خوبی نداشت آن هم مجبوربودیم به خاطرتوکه بتوانم برایت غذادرست کنم  جای نسبتامعمولابگیریم چون هتلهای خوب آشپزخانه نداشتندواگرمیدانستم توغذانمی خوری جای خوب می رفتیم ولی خوب قسمت این بود. موقع برگشتن ازجاده گلستان آمدیم ولی چون به شب برخوردیم نتوانستیم شمال روخوب بگردیم بنابراین ازاونجاعکسی ندارم که برات بذارم . البته موقعی که رفتیم قدمگاه دوربین روهم نبرده بودم ومجبورشدم چندتایی باموبایل عکس بگیرم.

رستوران پسران کریم برج آلتون

چقدرسوپش خوشمزه بودمامان

رستوران احسان وبربری خوردن نوژان

آرامگاه فردوسی

محوطه آرامگاه فردوسی

قدمگاه

آرامگاه خیام

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان زری
20 مهر 92 21:20
زیارت قبول عزیزم ما رو هم دعا میکردین


ممنون همه نی نی وبلاگی هاونی نی سایتی هارودعاکردم
nira
20 مهر 92 22:33
عزیزدلم امیدوارم بهت خوش گذشته باشه ندا جون حیف که ما هم مسافرت بودیم و گر نه دوست داشتم همدیگه رو می دیدیم
سارا مامان محمدرضا
21 مهر 92 4:50
به به به رفتید مشهد؟ زیارت قبول. موقع خوبی رفتید که بچه اذیت نمیکنه. وای وای وای ما وقتی محمدرضا 3 ماهش بود رفتیم مشهد اینقدر اذیت شدیم که نگو..... کلی گریه کرد.
سارا مامان محمدرضا
21 مهر 92 4:51
عکسای غذا خوردن نوژانی خیلیییی بامزه شده. بووووس
مهسا مامان نویان
21 مهر 92 12:01
عزیزم زیارتت قبول دیگه حسابی خانمی شدی واسه خودت عزیزم
مامی مرمر
24 مهر 92 3:11
به به میبینم که رفتین شهرماانقد دلم برای مشهد تنگ شده خدا میدونه
نوژان هم که دیگه ماشالله حسابی خانوم شده
از طرف من ببوسش


مشهدی هستی مرمرجون
sepide
24 مهر 92 23:51
زیارتت قبول دختر ناز امام رضا حافظت باشه
مامان مهرسام
27 مهر 92 1:29
سفرا بی خطر عروسکم

من خیلی دوست داشتم ببینمت و تماس هم گرفتم ولی شانس با من یار نبود تا تو شیرینک رو بغل کنم و ببوسمت حیف ایشالا سفرای بعدی


ممنون خاله جون ماهم خیلی دوست داشتیم شماروببینیم که قسمت نشدان شالله بیایم کیش ببینیمتون