گوشواره
امشب بعدازمدتهاتصمیم گیری برسراینکه گوشت راسوراخ بکنیم یانکنیم بالاخره سوراخ کردیم.
عمه پروانه همش میگفت گوشش راسوراخ کنین وشب عیدقربان این کارراانجام بدین.
خاله ویداپریروزگوش آوانوه اش راسوراخ کرده بودومیگفت بگذاربزرگ بشه بعدااینکارراانجام بده چون وقتی آواهمسن توبوده خیلی گریه کرده بودوبالاوپایین گوشش راسوراخ کرده بودن امامن وسوسه شده بودکه گوشت راسوراخ کنم ازطرفی هم می ترسیدم خیلی گریه کنی و سرماهم خورده بودی بیشترازحرفهای خاله ویداترسیده بودم.
بابایی هم موافق نبودمیگفت بگذاربزرگ بشه بعدااین کارراانجام بده. امامن وسوسه شده بودم وبالاخره این کارراانجام دادم .
خوشبختانه برخلاف ترسی که داشتم خیلی گریه نکردی .
قبل ازسوراخ کردن گوش
قربون اون لپای گلیت بشم که سرماخوردی
گوشواره خوشگلت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی