نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

نوژان و اولین تولد

روزجمعه14شهریور رفتیم تولدمحمدپسرعمه من . گرچه تفاوت سنی زیادی داشتین ومناسب سن تونبودولی خوب دعوت شده بودیم وبایدمیرفتیم.برای اولین بارکلی پف فیل وچیپس وپفک خوردی که ازپف فیل بیشترخوشت اومدوطبق معمول خیارمیوه موردعلاقه ات.  اونجافهمیدم که میتوان بدون تم ودادن گیفت وهزینه های اضافی جشن تولدگرفت. رومینا وهام دوقلو ...
16 شهريور 1393

زیباترین گل هستی روزت مبارک

                                   میشه اسم پاکتو                        رودل خدانوشت                             میشه باتوپرکشید                         توی راه سرنوشت                     ...
7 شهريور 1393

19ماهگی ماه زیبای من

                             ازتوگلخونه دنیا                                     میون تک تک گلها                         قسمت ماهم دراین بود            &n...
4 شهريور 1393

جمعه 31مردادماه اتفاق خیلی بدی برات افتادوخداوندتورادوباره به ماداد

توی اشپزخانه خونه مامان پری بودی وداشتی ازصندلی بالامیرفتی من این طرف میرایستاده بودم وعمه گیتی هم کنارهمون صندلی که داشتی ازش بالامیرفتی ایستاده بود.که یک دفعه ازبالای صندلی افتادی وگریه کردی وریسه رفتی. از6ماهگیت گاهی اینطوری میشدی وچون برای من عادی شده بودهمه نگران شدن ودورت راگرفتن ودستی بودکه می اومدجلوامامن دست همه روپس زدم وگفتم برین کنار. سیاه شده بودی ونفست بالانمیومد.باسنت رانیشگون گرفتم خوب نشدی داشتی ازحال میرفتی سریع انگشتم راکردم توی باسنت بازم خوب نشدی داشتم سکته میکردم خداونداون صحنه روبرای هیچ کسی حتی سگ بیابون هم تکرارنکنه . روی دوتادستهایم ازحال رفتی نفست بالانمی امدسیاه شده بودی خدایاخدایا مثل یک تکه گوشت توی بغلم ...
1 شهريور 1393

واکسن 18ماهگی دردونه

روزسه شنبه 14مردادرفتیم بهداشت برای واکسن 18ماهگیت. قبلش بهت استادادم تااذیت نشی. وقتی رسیدیم بهداشت شزروع کردی به گریه کردن ومن همش مجبوربودم توروببرم بیرون. فکرکنم یادبیمارستانت افتاده بودی ومیترسیدی که ازم جدابشی. هرچی بهت میگفتم مامانی من اینجام نترس امابازم میترسیدی.  ازمسئول واکسن خواستم که هردوتاواکسن روبه بازوهات بزنه تاموقع راه رفتن اذیت نشی ولی قبول نکردوگفت واکسنی که برای پامیزنن عضلانی وعمیقه نمیشه به بازوزد.چون عضله های بازوضعیفه. بالاخره واکسن روزدن وتوهم کلی گریه کردی . بهت قول داده بودم ببرمت پارک ویکی ازبچه های نی نی سایت هم گفته بودبعدازواکسن برین پارک تابچه بازی بکنه وواکسن توی بدنش پخش بشه واذی...
25 مرداد 1393

آبشاروسرزمین عجایب

7مردادبرابرباعیدفطرسال 93رفتیم  آبشار، آبشارکه چه عرض کنم سرابی بیش نبود. کلی پله داست فکرکنم 200-300تابود. خودت این پله هارومی اومدی ونمیذاشتی که بغلت کنم . قبل ازاینکه برسیم به آبشارپارک بازی داشت وتووقتی متوجه شدی که اونجاپارک هست سریع رفتی سمت بازیها. ای کاش میذاشتم همانجاتوپارک بازی کنی تااینکه بریم به آبشاری که ماهیچی ندیدیم. روزبعدهم8مرداد رفتیم سرزمین عجایب. بازیهای اونجازیادمناسب سن تونبودولی بهت خوش گذشت. عکس ابشارکه اون سقف چوبی درانتهای عکس ابشارمی باشد.  چون شب بودماهیچ چیزی ندیدیم به جزپله وبرکه های که توشب دیده میشداونم بانورخیلی کم . این عکسهاازنت گرفته شده تاهرکی خواست بدونه چه جایی بوده وبرای تو...
13 مرداد 1393

18ماهگی سوگلی خونمون

18ماهگییت مبارک سوگلی خونمون ازروزپنج شنبه 12تیرماه بازم اسهال گرفتی زنگ زدم به دکترخودت شربت کوتریموکسازول دادولی خوب نشدی بردم پیش دکترنوزادیت اون گفت آنتی بیوتیک برای بدن ضروری است واگربیش ازحدآنتی بیوتیک بدی خودش باعث اسهال میشه فقط یک پودردادبه اسم کیدی لاکت که نوعی آنتی بیوتیکه  حاوی پروبیوتیک که خیلی خوب بودوزودخوب شدی . از21تیرماه اشتهای خوبی پیداکردی وشکرخداغذاخوردنت خیلی بهترشده دست دکترسماعی سبک بودالبته به یمن  داروی اشتهاآورزینک سولفات . وقتی عصبانی می شی موهایم رامی کشی. وقتی چیزخطرناکی روبرداری وبهم ندی بهت میگم بندازاشغالی ومیندازی توسطل اشغال. عاشق تخم بلدرچین هستی. ...
5 مرداد 1393