نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

سیزده نوروز93

نوروزباتمام خوشیهایش به پایان رسیدوروزسیزده نوروزوروزطبیعت فرارسید. باغ عمه گیتی وخونه آنادعوت بودیم که ناهاررفتیم خونه آناوتواصلاغذانخوردی وچون میدانستم عمه گیتی آش دوع خوشمزه پخته اصلااصرارنکردم وقتی رفتیم باغ بهت آش دوغ دادم. بعدازظهرهم رفتیم باغ عمه گیتی. چون باغشون کناررودخونه بودخیلی سردبودباوجوداینکه توباغشون شومینه داشتن ولی هواسردبود. وقتی بارون گرفت ماهم رفتیم توخونه. توی باغ همش بازی میکردی ووقتی داشتم مرغ وخروسهارابهت نشان میدادم آش دوغ راهم بهت دادم وخوب هم خوردی. فقط میخواستی خودت راه بری ودستت راازدست بابایی درمیاوردی ویاخودت رامیزدی زمین که دستت راول کنیم . کلی بهت خوش گذشت. شب هم ی...
15 فروردين 1393

نوروزباستانی 93

    فرارسیدن نوروزباستانی،یادآورشکوه ایران ویگانه یادگارجمشیدجم برهمه ایرانیان پاک پندار، راست گفتارونیک کردارخجسته باد.   بهاروسال نوازراه رسید.وسال 92  باتمام شیرینی هاوتلخی ها(فوت آبا) به پایان رسید. یک سال سراسرباشادی های توگذشت. یکسال بابزرگ شدن وقدکشیدن توگذشت. یکسال باحنده هاوگریه های توگذشت. یکسال باعزیزترازجانم گذشت. یکسال مثل برق وبادگذشت ومابانوژان دومین نوروزباستانی راجشن گرفتیم. امسال نتونستم سفره هفت سین راروی میزبچینم ومجبورشدم روی میزناهارخوری بچینم تاتوبه هم نزنی . ازصبح زودبیدارشده بودم تازودتربه کارهایم برسم تازمان تحویل سال هی...
15 فروردين 1393

چهارشنبه سوری92

      چهارشنبه سوری سال 92هم رسید.چیزی به سال نوباقی نمونده .  فرصت نمی کنم وبلاگت روآپ کنم چون هم نت ندارم هم توتمام وقتم رومیگیری به محض اینکه میام پای نت توهم میایی . وقتی میاییم خونه آنانگهت میداره تامنم بتونم وبلاگت روبه روزکنم. چهارشنبه سوری باغ عمه گیتی دعوت بودیم ولی شام باآنااینارفتیم بیرون. اول رفتیم باغ عمه گیتی اتش بازی بعدرفتیم شام بیرون. اصلاازصدای ترقه وموادآتش زانمی ترسیدی برعکس من که سریع گوشم رومیگرفتم تاصداش به گوشم نرسه.     خودت داری غذاانتخاب میکنی به زورمنوروازدست من گرفتی &n...
14 فروردين 1393

عکسهای آتلیه ملکه ما

روز23دی رفتیم آتلیه آسمان تاازت عکس بگیریم تواین یک سال فرصت نشده بودبریم آتلیه ولی بالاخره برای تولدیکسالگیت رفتیم آتلیه تاازت عکس بگیریم .روز23اسفندرفتیم عکسهاتوازآتلیه گرفتیم . عکسهاخیلی نازشده بودن منم بیشترعکسهاروازروی سی دی برداشتم وگذاشتم توی وبت . تادوستای گلت هم ببینن. البته ببخشین که زیادشدخیلی بیشترازاینهابودولی دلم نیومدکمش کنم . هرکی دوست داشت میتونه همه روببینه. هرکی هم دوست نداشت همه روببینه چشمش دردنکنه.                               ...
23 اسفند 1392

سیزده ماهگی عسل زندگی ما

  چه زودیک ماه ازتولدت گذشت . انگارهمین دیروزبودکه بدنیااومده بودی ومثل عروسکهاهمش شیرمیخوردی ومیخوابیدی . فقط شبهابه خاطرکولیک که داشتی تاصبح جیغ میزدی. اماالان ماشالله هزارماشالله تمام خونه روزیرورومیکنی . اصلانمی تونم کنترلت کنم . اگه بخوام جلوت روبگیرم کلی منودعوامیکنی وغرمیزنی. کمدلباسهایت راهمش به هم میریزی منم ازدیروز92/11/29دستگیره کمدلباسهایت رابازکردم تانتونی لباساتوبریزی بیرون. قایم باشک بازی یادگرفتی وزودمیری سک سک میکنی. تامیگیم نوژان سک سک کن میدوی به سمت دیواروسک سک میکنی. ازچندروزقبل ازتولدت غذاخوردنت افتضاح شده الان هم همینطوره وفرقی نکرده ولی منم به زورتورامیخوابونم وغذامیدم. ع...
12 اسفند 1392

شیطنت های شاهزاده خانم سیزده ماهه

شاهزاده خانم خیلی شیطون شدی واقعاکنترل کردنت سخت شده ازهمه بدتراینکه خیلی اذیت میکنی وهمش نق میزنی وتاچیزی راکه میخواهی بدست نمی آوری ول کن نیستی . خواب وخوراکت به لطف شربت trex Orexبهترشده ولی زیادنمی خوابی از   8صبح بیدارمیشی . بعضی وقتاواقعاکلافه وخسته میشم ودعوات میکنم .آخه خیلی اذیت می کنی . خودم خیلی ناراحت میشم وقتی دعوات میکنم . آخه عزیزدلم توکه گناهی نداری بایدشیطونی کنی ولی من حوصله ندارم . تازگیاازتخت مامیری بالاولی خیلی سخت میایی پایین . ازنرده بان بالامیری موقع خونه تکونی اتاقت نرده بان هنوزتوی اتاقت بودوباباداشت استراحت میکردومنم هم توآشپزخانه شام آماده میکردم ازباباپرسیدم نوژان که ، که گفت نوژان از4تاپله نرد...
12 اسفند 1392

روروئک سواری شیطون بلا

باکمال تعجب روز1392/11/29وقتی که میخواستم پوشکت راعوض کنم ،طبق معمول تالخت میشی میدوی روی سرامیک وپاهای لختت رومیذاری روی سرامیک وکلی کیف میکنی . رفتم سالن تاکاری انجام بدم زمان زیادی نگذشت شایددرحد2یا3دقیقه وقتی برگشتم اتاقت باکمال تعجب دیدم خودت رفتی توی روروئک . خیلی تعجب کردم وشک کردم نکنه خودم گذاشتم ویادم نیست . اون روزتاغروب چندباری خودت سوارروروئک شدی وفهمیدم کارخودشیطونته. منم سریع باموبایل عکس گرفتم چون اگه میخواستم دوربین بیارم دیرمیشد. منم میخواستم شکارلحظه هاکنم. اینم اولین عکسی که ازت گرفتم. ...
12 اسفند 1392