نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

آبشاروسرزمین عجایب

7مردادبرابرباعیدفطرسال 93رفتیم  آبشار، آبشارکه چه عرض کنم سرابی بیش نبود. کلی پله داست فکرکنم 200-300تابود. خودت این پله هارومی اومدی ونمیذاشتی که بغلت کنم . قبل ازاینکه برسیم به آبشارپارک بازی داشت وتووقتی متوجه شدی که اونجاپارک هست سریع رفتی سمت بازیها. ای کاش میذاشتم همانجاتوپارک بازی کنی تااینکه بریم به آبشاری که ماهیچی ندیدیم. روزبعدهم8مرداد رفتیم سرزمین عجایب. بازیهای اونجازیادمناسب سن تونبودولی بهت خوش گذشت. عکس ابشارکه اون سقف چوبی درانتهای عکس ابشارمی باشد.  چون شب بودماهیچ چیزی ندیدیم به جزپله وبرکه های که توشب دیده میشداونم بانورخیلی کم . این عکسهاازنت گرفته شده تاهرکی خواست بدونه چه جایی بوده وبرای تو...
13 مرداد 1393

18ماهگی سوگلی خونمون

18ماهگییت مبارک سوگلی خونمون ازروزپنج شنبه 12تیرماه بازم اسهال گرفتی زنگ زدم به دکترخودت شربت کوتریموکسازول دادولی خوب نشدی بردم پیش دکترنوزادیت اون گفت آنتی بیوتیک برای بدن ضروری است واگربیش ازحدآنتی بیوتیک بدی خودش باعث اسهال میشه فقط یک پودردادبه اسم کیدی لاکت که نوعی آنتی بیوتیکه  حاوی پروبیوتیک که خیلی خوب بودوزودخوب شدی . از21تیرماه اشتهای خوبی پیداکردی وشکرخداغذاخوردنت خیلی بهترشده دست دکترسماعی سبک بودالبته به یمن  داروی اشتهاآورزینک سولفات . وقتی عصبانی می شی موهایم رامی کشی. وقتی چیزخطرناکی روبرداری وبهم ندی بهت میگم بندازاشغالی ومیندازی توسطل اشغال. عاشق تخم بلدرچین هستی. ...
5 مرداد 1393

نیمه شعبان

این پست به علت نبودعکس باکمی تاخیرنوشته شد. نیمه شعبان بااآنارفتیم  آبشار. اونجابرنامه های زیادی روبرای جشن تدارک دیده بودن . وقتی که میخواستن  شلیک هوایی انجام بدن مادقیقازیرتوپ های هوایی بودیم که توخیلی ترسیدی . منم سریع توروازاونجابردم اون طرف خیابون تانترسی  ولی بازم اونجاسروصدای زیادی بودوتومی ترسیدی . وقتی که هوای کمی تاریک ترشدحواست به نورافشانی هاپرت شدودیگه نترسیدی .                   ...
21 تير 1393

17ماهگی طلاخانم

دوم تیرماه وقتی دربیمارستان بستری بودی مصادف شدبا17ماهگیت . دخترنازم تمام زندگی من دوستت دارم بینهایت . 26خردادماه وقتی عکس خورشیدرابهت نشون دادم گفتی بالانمی دونم ازکجایادگرفته بودی که خورشیدتوآسمونه. حیوانات رامی شناسی  به همراه صداهایشان . یک کتاب آهنربایی داری که این حیوانات توی اون هست وحیوانات وصداهایشان رامی شناسی وبلدی . بوقلمون : صدای بوقلمون بِلولو   چشم : دَت نوژان چیه مامانه : اِت مامان(عشق مامان) مو : مَ (وقتی میره تودهنت بامزه وکشیده میگی م) اسم وفامیلیت رابلدی : نونوهمنی (نوژان همتی) راه بسته است : ل...
18 تير 1393

نوژان دربیمارستان

هفته آخرخردادماه تب شدیدداشتی البته اولش متوجه نشدم فکرکردم بدنت داغه وقتی هم ازمامان پری پرسیدم گفت چیزی نیست .همش دست میذاشتی روی دلت ومی گفتی دل بهت نبات داغ وعرق نعنادادم ولی خوب نشدی . دوباره چندروزبعدتب کردی وقتی تبت راگرفتم عدد37/5رانشان میدادکه فکرمیکردم همان است ولی چون زیربغلت بودنیم درجه بیشترنشان میداد. دوباره بردمت دکترومعاینه کردوگفت چیزی نیست برات آزمایش ادرارومدفوع نوشت اگرخدای نکرده عفونتی داشتی بایدسونوگرافی بشی . اولین باربودکه وقتی روی تخت خوابیدی تادکترمعاینه ات کندگریه نکردی ومنم تعجب کردم دکترحمیدی هم بهت شکلات دادواصلاچیزی نگفتی . تومدتی که تب داشتی اصلاغذانمیخوردی . وزنت 10600 متاسفانه روزجمعه 31خردادماه ا...
12 تير 1393

16ماهگی نوژان نبض زندگی

16ماهگی مصادف با2خرداد مبارک مبارک گل خوشبوی من ، عزیزدلم من  ،توتموم هستی من دوست دارم تابی انتها دراولین روزازماه 16ظرف چینی ات راشکستی البته این سرویس چینی برای سیسمونی من بودکه تاالان مونده بوددلم میخوادیادگاری بمونه وازش خوب مراقبت بکنی وتوهم بذاری برات بچه خودت.     هرروزصبح ساعت 8-9ازخواب بیدارمیشی وبعدازظهرهاهم خیلی بخوابی 1-2ساعت . من شبهاتوی اتاق تومیخوابم. وقتی هم بیدارمیشی بااسباب بازیهایت بازی میکنی ومن توخواب وبیداری  پشت دراتاقت میخوابم تانتونی درب رابازکنی ومن یک موقع خوابم ببره ومتوجه نشم . قبلاتمام کابینت هاراباکش بسته بو...
7 خرداد 1393

15ماهگی نازگل خانم

دوم ماه اردیبهشت هم آمدونوژان خانم ما 15ماهه شد. 15ماهگیت مبارک انگارهمین دیروزبودکه نوشتم 14ماهگیت مبارک .   بازم شیطونی وشیطونی وکنترل کردنت خیلی سخت شده اصلانمی تونم تنهات بذارم. امروز93/1/19وقتی رفته بودم راهروبرگشتم دیدم رفتی بالای تختت خشگم زدکه چطوری رفتی بالاوچقدرهم ذوق میکنی . سریع گرفتمت تانیفتی . روز93/1/19ازمبل بالامیری ومیروی روی اپن اشپزخانه  . این هم یه کاردیگه خطرناکت .پاهاتومیذاری روی خودمبل ویادسته مبل یامیزشیشه ای ومیری بالا.عاشق شیشه هستی وازهرچی میزشیشه ای است میروی بالا. روز93/1/19رفتی بالای مبلی که کنارباندضبط بودوداشتی میرفتی روی باندهای ضبط که گرفتمت ...
3 ارديبهشت 1393

روزمادر

            آسمان   را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم خاک را پرسیدم می توانی آیا دل مادر گردی آسمانی شوی وخرمن اخترگردی گفت نی نی هرگز من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم این جهان را گفتم هستی کون ومکان را گفتم می توانی آیا لفظ مادر گردی همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار...
3 ارديبهشت 1393

چهارده ماهگی فرشته خونمون

   برای  نوژان نازم     روزدوم فروردین ماه چهارده ماه شدی. چهارده ماهگیت مبارک خیلی شیطون شدی وکاملاازپس کارهات برمیایی. خودت میری توی تختت وپایین میایی. ازمبلهابالامیروی ومیایی پایین. اگردرحمام یادستشویی بازباشدسریع میدوی توی حمام یادستشویی. خوراکیهاوغذاهای موردعلاقه ات: ماکارانی ، لیموترش، کشمش، نان     بهت میگم ماهی چیکارمیکنه : مثل ماهی دهانت رابازوبسته می کنی . شناخت اعضای بدن: بینی، گوش، چشم ، مو، دست ، پا بهت میگم لب بده: دهانت رامی آوری به دهانم میچسبانی. ازپله هابالاوپایین میرو...
16 فروردين 1393

سیزده نوروز93

نوروزباتمام خوشیهایش به پایان رسیدوروزسیزده نوروزوروزطبیعت فرارسید. باغ عمه گیتی وخونه آنادعوت بودیم که ناهاررفتیم خونه آناوتواصلاغذانخوردی وچون میدانستم عمه گیتی آش دوع خوشمزه پخته اصلااصرارنکردم وقتی رفتیم باغ بهت آش دوغ دادم. بعدازظهرهم رفتیم باغ عمه گیتی. چون باغشون کناررودخونه بودخیلی سردبودباوجوداینکه توباغشون شومینه داشتن ولی هواسردبود. وقتی بارون گرفت ماهم رفتیم توخونه. توی باغ همش بازی میکردی ووقتی داشتم مرغ وخروسهارابهت نشان میدادم آش دوغ راهم بهت دادم وخوب هم خوردی. فقط میخواستی خودت راه بری ودستت راازدست بابایی درمیاوردی ویاخودت رامیزدی زمین که دستت راول کنیم . کلی بهت خوش گذشت. شب هم ی...
15 فروردين 1393