نوژان نفس من نوژان نفس من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
ژوان جون ژوان جون ، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

نوژان نفس مامان وبابا

تکامل چهاردست وپارفتن

امشب ساعت 9/15دقیقه وقتی من وبابایی داشتیم چایی میخوردیم دیدم تندوتنداومدی طرف ما. اول دقت نکردم ولی بابایی گفت نگاه کن نوژان داره چهاردست وپامیره نگاه کردم دیده آره دخترنازمامان داره چهاردست وپاکامل میره . البته قبلااین کاررومیکردی امانه به صورت چهاردست وپای کامل . یک مسافتی رامیرفتی اونم بعضی اوقات بایک پاجلوویایک پاعقب وخودت روبه طرف جلوهول میدادی . گاهی هم سرت رامی گذاشتی زمین وصورتت میخوردروی زمین ومیرفتی جلو. اماامشب دیگه کامل کامل چهاردست وپاشدی وباباگفت ازفردادیگه کارت دراومده بایدبشینی پیشش ومواظبش باشی . ...
19 مرداد 1392

چهاردست وپارفتن

حدوددوهفته ای است که تلاش میکنی تاچهاردست وپاراه بری. اوایل دمرمی افتادی وبرمیگشتی .خودت رومیکشیدی جلوودنده عقب می اومدی.ولی الان بلندمیشی وگاهی سر وصورتت  رومیکشی زمین وخودت رومی بری جلو مراحل چهاردست وپارفتن فرشته مامان خوابیده فرشته کوچولوی من دست دستی میکنه عمرمامان می رقصه توعکس بالای کمی مرواریدهای خوشگلت دیده میشه نمی تونستم ببرم توقسمت مرواریدات چون تاریخش به هم میخوردمنم اینجاگذاشتم. شیطون بلاتازیرپاهایش روخالی میبینه شروع میکنه بادوتاپاهاتندومحکم بکوبه روزمین .فکرکنم چون زیرپات خالیه صدامیده وخوشت میاددوباره کارت روتکرارمیکنی .اگه چیزنرم بذارم خودت روبرمی گردونی تاپاهات...
8 مرداد 1392

فکربکرنوزان جونم

پری شب هنگام شام بابطری آب معدنی بازی میکردی. بطری راازدستت گرفتم وگذاشتم کمی آن طرف تر. پاهایت رادرازکردی ودوربطری قلاب کردی وبطری رابه طرف خودت کشیدی . کارت خیلی قشنگ بود.گفتیم جل الخالق فکراین بچه روببین دیدبادست نمی تونه بگیره باپاهایش اون روکشیدطرف خودش حیف که ازت عکس ندارم ولی کارت خیلی جالب بود.
7 مرداد 1392

واکسن شش ماهگی

روزشنبه دخترنازم روبردیم که آخرین واکسنش رودرنیمسال اول زندگیش بزنه . چقدردردداشت این واکسن خیلی اذیت شدی .البته توبهداشت نسبت به قبل خیلی کم گریه کردی ولی ازغروب به بعدماروبیچاره کردی آخه خیلی دردداشتی قربونت برم مامانی. وقتی گریه می کردذی واشک می ریختی آناجون میگفت قربونت برم که باچشمات آدم روالتماس می کنی . شب خیلی بدبودتب نداشتی اماتنت خیلی داغ بود .همش باتب سنج حرارت بدنت  راکنترل  می کردم . تاساعت 5صبح من وآنانوبتی توروپاشویه میکردیم تاخدای نکرده تب نکنی و به خیرگذشت . راستی امروزهیرادجونم واکسن شش ماهگیش رازد. عزیزدل عمه چقدرمظلوم گریه میکرد. قبل ازواکسن بعدازواکسن جای واکسن ...
7 مرداد 1392

نی نی شکمــــــــــــــــــــــــــــــــــو

اول که عکس آرتین جون  رودیدم به فکرمسابقه نبودم البته به آرتین جون رای دادم بعدش تصمیم گرفتم که توروتومسابقه شرکت بدم . یه عکس خوشگل ازت گرفتم وفرستادم نی نی وبلاگ . تویک هفته 193 اس ام اس فرستادیم وازرتبه 49 اومدی به رتبه 30ا م . ممنون ازتمام کسانی که ماروتااینجاهمراهی کردن .  ان شالله جزونفرات اول بشی . ...
4 مرداد 1392

نیم سالگی(شش ماه)

دوم مردادماه شش ماهه شدی تودنیای منی .عاشقتم . دوستت دارم بی نهایت هروقت که خسته میشماتوروبغل میکنم تموم خستگیهام درمیره باتوهمه چیزم بی توهیچم دنیای مامان . روزبه روزشیطونترمیشی دیگه جلودارت نیستم. جمعه 28تیرماه دیدم مثل قورباغه می پری جلو. ازدیروزتاحالاتقریبامثل چهاردست وپامی روی . خودت رامی کشی جلوتااسباب بازیهایت رابگیری . باسنت رابلندمی کنی وخودت رامی کشی جلو. کلی ازخودت صدادرمیاری . وقتی من رومی بینی گل ازگلت میشکفه وبغل هرکسی باشی خودت رومیندازی طرف من. گاهی کلمه مامان رابه صورت م م میگی . چندروزی است که هواخیلی گرم شده اصلادلم نمیخوادبرم بیرون . دیشب باهم رفتیم بیرون ولی ازگرمای زیادهمش بالامی...
3 مرداد 1392

اولین مروارید

                   نوژان داره یه دندون                                  قندمیخوره ازقندون                    فرشته مهربون                                       اورده براش یه دندون                ...
3 مرداد 1392

عکسهای نوژان جونم

چهل روزگی قربونت برم بااون خوابیدنت(چهل وچهارروزگی) پنجاه وپنج روزگی پنجاه وپنج روزگی دوازده روزگی         قربون خنده ات عشق مامان     نوژان وهیرادکه شش روزازاون بزرگتری   نفس من عاشقتم اولین حمامی که من وبابایی روز25فروردین توراشستیم 25فروردین ساع 5/30صبح زحمت این عکس روخاله ملیناکشید اولین بارتورابه باغ بابابزرگ بردم  انگشت خوردنت نگاه به دستهای زیبایت انگشت شصت خوردن بالاخره پستونک گرفتی خوشحال شدم ام...
2 مرداد 1392

عکسهای شش ماهگی

  قربونت برم بااون دستات که نمی دونم چی نیشت زدطوری که نفست بنداومد جوجه من خوابده وروجک مامان وببین نوژان درپلور نوژان وآویسادرپارک   ...
2 مرداد 1392